کد مطلب:231541 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:199

از سوره ی یس
99- ابوسعید مكاری خدمت حضرت رضا علیه السلام رسید و گفت: كارت به جائی رسیده كه مدعی مقام پدرت شده ای؟!



[ صفحه 543]



امام رضا گفت: چه می گوئی خداوند نور تو را خاموش كند، و فقر و تنگدستی را وارد منزلت نماید، مگر نمی دانی كه خداوند متعال به عمران وحی فرستاد كه من به تو فرزند پسری خواهم داد، سپس دختری عنایت كرد و از آن دختر عیسی متولد شد،

پس عیسی و مریم از یكدیگر هستند، من و پدرم نیز از همدیگر هستیم.

ابوسعید گفت: می خواهم از شما مسئله ای بپرسم، فرمود: من گمان نمی كنم از من قبول كنی زیرا در گروه من نیستی و لیكن آنچه در نظر گرفته ای سؤال كن.

گفت: چه می گوئی درباره ی مردی كه در هنگام مرگ می گوید: همه غلامان قدیمی من در راه خدا آزاد هستند.

فرمود: آری هر غلامی كه شش ماه از خریداریش گذشته باشد باید طبق وصیت آزاد گردد.

خداوند متعال در قرآن مجید فرموده: «و القمر قدرناه منازل حتی عاد كالعرجون القدیم» و هر چه از آن شش ماه گذشت آن را قدیم می گویند.

راوی گوید: ابوسعید از نزد آن حضرت بیرون شد و بعد از چندی فقر و تنگدستی گریبانش را گرفت و دیدگانش نیز كور گردید.